تعاریف بسیاري از شخصیت ارائه شده است که میتوان به طور کلی آنها را به چهار دسته تقسیم کرد؛1- تعاریفی که روي فردیت و یگانگی افراد تأکید میکنند،، در این تعاریف شخصیت شامل خصوصیاتی است که افراد را از یکدیگر متمایز می کند 2-تعاریفی که بر ساختارها و سازههاي درونی و فرضی تأکید میورزند، در این گونه تعاریف، رفتارهاي آشکار، بخش کمی از تعریف را تشکیل میدهد، در این مفهوم شخصیت شامل انتزاعهایی است که از رفتارهاي آشکار و مشاهدات رفتاري اخذ شده است 3- تعاریفی که روي تاریخچه ي زندگی و مراحل رشد تأکید دارند، که در این دیدگاه، شخصیت حاصل رویدادهاي درونی و بیرونی است. رویدادهاي درونی شامل آمادگیهاي ژنتیکی و بیولوژیکی است و رویدادهاي بیرونی، تجربیات اجتماعی و رویدادهاي محیطی را در بر میگیرد 4- در نهایت در تعاریفی که بر الگوهاي رفتار تأکید دارند، فرض میشود که شخصیت به طور نسبی در طی زمان ثابت مانده است و تداوم پیدا میکند. این ثبات در الگوهاي رفتاري از مکانی به مکان دیگر و از زمانی به زمان دیگر ثابت باقی میماند (آتش روز و همکاران 1387).
شخصيت را شايد بتوان اساسيترين موضوع علم روانشناسي دانست زيرا محور اساسي بحث در زمينههايي مانند يادگيري، انگيزه، ادراك، تفكر، عواطف و احساسات، هوش و مواردي از اين قبيل است. به عبارتي، موارد فوق الذكر اجزاي تشكيل دهنده شخصيت به حساب مي آيند (کریمی 1389).
توجه به تفاو تهاي فردي بين انسانها از ديرباز مورد توجه روان شناسان بوده است، به طوري كه اين امر با بررسي شكل ظاهري بدن (اندازه گيري قد، وزن و…..) شروع شد و با نسبت دادن ويژگيهاي شخصيتي به ويژگيهاي ظاهري (شكل ظاهر بدن) پيش رفت. سپس به حواس، از حواس به ادراك، از ادراك به شناخت، از شناخت به اجزاء و فرايند شناخت (توجه، ادراك، پردازش، حافظه و…) پرداخته شد و سرانجام سبكها و ترجيحات يادگيري مورد توجه قرار گرفت (علی آبادی، 1382). از آنجايي كه انسا نها در ابعاد مختلف داراي تفاوتهايي هستند و اين تفاوتها در توانايي ها، استعدادها، رغبتها و سرانجام در شخصيت افراد نمود مي يابد، شناخت ويژگيهاي شخصيتي یادگیرندگان و هدايت آنها در انتخاب رشته تحصيلي مناسب، اين امكان را فراهم مي آورد تا آنها با شناخت و آگاهي، مسايل را با علايق و صلاحيتهاي خود تطبيق داده، و از نظر روحي و رواني محيط زندگي و زمينههاي شغلي و تحصيلي خود را ايمن سازند و در آن محيط، تواناييها و مهارتهاي خويش را به كار گيرند و استعدادهاي واقعي خود را به منصه ظهور برسانند. بنابراين، توجه به رغبتهاي مختلف تحصيلي و شغلي و ويژگيهاي شخصيتي افراد موجب هدايت آنها در زمينههاي تحصيلي و شغلي مناسب و افزايش انگيزه و توانمندي آنها مي گردد (مرادی بانیارانی، 1384).
این ويژگيهاي شخصيتي[1] در حقيقت به عنوان محركههاي خلق و خو، براي دستيابي به هدف تلقي ميشوند. به اين معنا كه اين خصوصيات انسان را مستعد انجام رفتارهاي مختلف، در موقعيتهاي خاص، ميكند (پروین 1996؛ به نقل ازنصری 1391).
یکی دیگر از نظریههاي شخصیت که سعی در توجیه منش و خوي افراد با تمایلات و گرایشهاي آنان دارد، دیدگاه گرایشی[2] است، این دیدگاه معتقد است، گرایش ها، خصوصیاتی هستند که افراد با خود حفظ میکنند، به خود آنها تعلق دارند، و جزیی از آنها هستند. سه رویکرد منشعب شده از دیدگاه گرایشی شامل، رویکرد تیپ و خصیصه (صفت) رویکرد نیازها و انگیزه ها، رویکرد زیست شناسی و خلق و خو میباشد (کارو و شی یر[3]؛ به نقل از پروین 1381).
هیلگارد شخصیت را «الگوهای رفتار و شیوههای تفکر که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین میکند» تعریف کرده است در حالی که برخی دیگر «شخصیت» را به ویژگیهای «پایدار فرد» نسبت داده و آن را بصورت «مجموعه ویژگیهایی که با ثبات و پایداری داشتن مشخص هستند و باعث پیش بینی رفتار فرد میشوند» تعریف میکنند. شخصیت[4] از ریشه لاتین Persona که به معنی «نقاب و ماسک» است گرفته شده است و اشاره به ماسک و نقابی دارد که بازیگران یونان و روم قدیم بر چهره میگذاشتند و این تعبیر تلویحاً به این موضوع اشاره دارد که «شخصیت هر فرد ماسکی است که او بر چهره خود میزند تا وجه تمایز (تفاوت) او از دیگران باشد». شخصیت به همه خصلتها و ویژگیهایی اطلاق میشود که معرف رفتار یک شخص است، از جمله میتوان این خصلتها را شامل اندیشه، احساسات، ادراک شخص از خود، وجهه نظرها، طرز فکر و بسیاری عادات دانست. اصطلاح ویژگی شخصیتی به جنبه خاصی از کل شخصیت آدمی اطلاق میشود.
کوشش دانشمندان برای توصیف و طبقهبندی منش آدمی را میتوان در یونان باستان ردیابی کرد. در عهد باستان، تفاوت افراد را از نظر خلق و مزاج به غلبه یکی از مزاجهای چهارگانه (خون، صفرای سیاه، بلغم و صفرای زرد) نسبت میدادند و بر این اساس، افراد را به چهار سنخ یا تیپ شخصیتی: دموی مزاج، سوداوی مزاج (مالیخولیایی)، بلغمی مزاج و صفراوی مزاج طبقهبندی میکردند. بدین ترتیب، ضمن اینکه افراد به سنخهای مختلف شخصیتی طبقهبندی میشدند علت تفاوتهای فردی نیز توجیه میشد. این نظریه تا قرن 19 همچنان دوام یافت.
شخصیت مفهومی است که تقریبا به اندازه مکاتب گوناگون در روانشناسی، تعاریف گوناگون درباره آن وجود دارد. رویکردهای روانکاوی، پدیدارشناختی، عاملی، یادگیری، پردازش اطلاعات و دیدگاه صفات از مهمترین مکاتبی هستند که به مقوله شخصیت پرداخته اند. مسأله تعریف شخصیت یک مشکل عمده است، آلپورت[5] (1937)، توانست حدود 50 معنا را برای این اصطلاح مطرح کند. در تعريف شخصيت، بايد چند نكته را در نظر گرفت. نخست، هر شخص يگانه و بي همتاست زيراهيچ دو فردي از نظر خلق، علائق رفتار و ديگر ويژگيهاي شخصيتي كاملا مشابه نيستند. دوم، افراد در همه موقعيتها به شيوه يكسان رفتار نميكنند. رفتار هر شخص ممكن است از موقعيتي به موقعيت ديگر متفاوت باشد. سوم، گر چه هر فرد يگانه و بي همتاست و رفتارش در همه موقعيتها كاملاً يكسان نيست، در رفتار آدمي وجه اشتراك قابل ملاحظه اي وجود دارد. به عبارت ديگر هر چند در جزئيات رفتار آدمي تفاوتهايي ديده ميشود، بيشتر مردم الگوهاي رفتار نسبتا ثابت دارند (كارديوسي[6] 1998).
نظری اجمالی به تعاریف شخصیت، نشان میدهد که تمام معانی شخصیت را نمیتوان در یک نظریه خاص یافت. برای مثال کارل راجرز شخصیت را یک خویشتن سازمان یافته دایمی میدانست که محور تمام تجربههای وجودی است. یا گوردن آلپورت شخصیت را مجموعه عوامل درونی که تمام فعالیتهای فردی را جهت میدهد تلقی کرده است. واتسن شخصیت را مجموعه سازمان یافتهای از عادات میپنداشت و زیگموند فروید، عقیده داشت که شخصیت از نهاد (ID)، خود[7] و فراخود[8] ساخته شده است.
دربارهی صفات شخصيتي، دو بُعد از شخصيت را روانشناسان مد نظر ميگيرند كه يكي، (برون گرايي[9]) و ديگري (درون گرايي[10]) ميباشد. سال هاست كه هيچ بُعدي از شخصيت به اندازهی بُعدي كه به وسيلهی اين دو كلمه بيان ميشود، جلب توجه نكرده است.
روانشناس مشهور آلماني بنام كارل گوستاف يونگ[11] برون گرايي و درون گرايي را چنين تعريف ميكند:
برون گرا، شخصي است كه بيشتر به اشيا و اشخاص جهان بيرون علاقمند است، و درون گرا، شخصي است كه بيشتر به افكار و احساسات خود علاقه دارد. برون گرا در زمان حال زندگي ميكند، به دارايي و موفقيت خود ارزش قايل است، ولي درون گرا در آينده زندگي ميكند و به ملاكها و عقايد خود ارج مي نهد. برون گرا به جهان محسوس و قابل لمس علاقمند است، در حاليكه درون گرا به نيروهاي زير بنايي و قوا نين طبيعت علاقه دارد. برون گرا اهل عمل است، داراي عقل متعارف و درونگرا اهل تخيل و ادراك شهودي است. برون گرا مايل به عمل است و به آساني تصميم ميگيرد، در حاليكه درون گرا تحليل و طرح را ترجيح ميدهد و پيش از تصميم گيري ترديد نشان ميدهد (به نقل ازشاملو 1382).
هرچند كه يكي از مهمترين پيش بيني كنندههاي موفقيت دانشجویان سطح توانايي آنها ميباشد ولي با اين وجود، توانايي نميتواند عملكرد تحصيلي را به طور كامل پيش بيني كند. به عبارت ديگر، بر مبناي تفاوت در توانايي دانش آموزان نميتوان به اين سوال پاسخ داد كه چرا بعضي از دانشجویان در دانشگاه نمره ي الف ميگيرند در حالي كه دانشجویان ديگر با همان توانايي در امتحانات رد ميشوند؟ براين اساس، با آگاهي از اين كه تفاوت در توانايي فقط ميتواند بخشي از تفاوت در عملكرد تحصيلي را تبيين كند، تعداد زيادي از محققان نقش با اهميت و پيش بيني كننده ي متغيرهاي نامرتبط با توانايي يا عوامل غير تحصيلي را بر پيشرفت تحصيلي سرلوحهي فعاليتهاي پژوهشي خود قرار داده اند از جمله اين عوامل نامرتبط با پيشرفت تحصيلي ميتوان به ويژگيهاي شخصيتي و روشهاي مطالعه اشاره كرد (استرنبرگ 1999، به نقل از کدیور، شکری وسنگری 1385).
رفعتی و ضیغمی (1383) طی پژوهشی با عنوان«رابطه پیشرفت تحصیلی با برون گرایی-درون گرایی و روان نژندی دانشجویان پرستاری شیراز»که برروی 304دانشجوپرستاری دانشکده پرستاری فاطمه زهرا (س) شیراز انجام شد. نتیجه گرفته که میانگین نمره در مقیاس برون گرایی1/12درصدودر مقیاس روان نژندی 1/12در صد بود 5/25 درصد دانشجویان در امر تحصیل ناموفق و25درصد موفق و مابقی در حد متوسط بودند. رابطه معکوس خطی بین معدل نیمسال تحصیلی با نمره برون گرایی و روان نژندی وجود داشت که تنها در مورد روان نژندی ارتباط معنی داری (000/0p=) وجود داشت. نتيجه گيري از پژوهش فوق با توجه به يافته ها، پيشرفت تحصيلي افراد متأثر از وضعيت رواني آنها است. لذا بررسي بيشتر مسائل رواني و شخصيتي دانشجويان و فعال نمودن مراكز مشاوره رواني براي آنها ضروري است.
فروزنده و همكاران طي پژوهش نتيجه گرفته اند كه8/43 درصد از دانشجويان دوره شبانه شهركرد فاقد سلامت رواني بوده است. همچنين براساس نتايج پژوهش فوق بين وضعيت سلامت رواني دانشجويان و وجود حوادث استرسزاي يكساله اخير رابطه معني داري (01/0p<) وجود داشته است.
بوستانسي[12] و همكاران (2005) پژوهشي را به عنوان «نشانه شناسي افسردگي در ميان دانشجويان»در تركيه انجام دادند. در اين مطالعه504 دانشجو (296 مذکر و208 مونث) به روش تصادفي انتخاب شدند. نتايج نشان داد كه 2/26 درصد از آزمودنيها در تست افسردگي نمره17 به بالا را كسب نمودند. شيوع افسردگي در بين دانشجويان 1/32 درصد بوده است. براساس نتايج اين پژوهش 7/34 درصد ازدانشجوياني كه در موقعيتهاي اقتصادي اجتماعي پايين قرار داشتند، دچار افسردگي بودند. 2/31 درصد از دانشجويان ترمهاي آخر و 9/62 درصد از دانشجويان با عملكرد پايين تحصيلي مبتلا به افسردگي بودند. بر اساس نتايج اين مطالعه بين نشانههاي افسردگي و عملكرد پايين تحصيلي و بين افسردگي و موقعيتهاي اقتصادي اجتماعي پايين رابطه معنيداري وجود داشته است. بر اساس نتايج اين مطالعه، آزمودنيها مشكلات زير را بيان نمودهاند:
فقدان فعالیتهای اجتماعی وکمبود تسهیلات خوابگاهی69%، کیفیت پایین نظام آموزشی 54. 8%، مشکلات اقتصادی49. 3%، مشکلات مرتبط با دوست یابی 25. 9%، یاس ونامیدی در رابطه با مشکلات مرتبط با دانشگاه بوده است.
جاكوسن[13] (1989) طي پژوهشي به اين نتيجه رسيد كه علت افت تحصيلي دانشجويان كمبود انگيزه، ناتواني و عدم قابليت آنها در دروس دانشگاهي است و يكي از عوامل ترك تحصيل دانشجويان كمبود تجربه و آگاهي آنها ميباشد.
لازينرو و نيومنل[14] (1997) طي پژوهشي در خصوص وضعيت پيشرفت تحصيلي دانشجويان پزشكي به اين نتيجه رسيدند كه 6/12درصد از دانشجويان دچار افت تحصيلي شده اند و در مجموع 3/11 درصد از آنان در مدت زمان تعيين شده نتوانسته اند كه فارغ التحصيل شوند.
علیجانی وهمکاران (1383) در پژوهشی تحت عنوان «بررسی عوامل مؤثر بر افت تحصیلی دانشجویان پرستاری سالهای 1380 تا 1383 دانشگاه علوم پزشکی ارتش به این نتیجه رسیدند که ارتباط معنی داری بین سن، معدل دیپلم، محل سکونت، وضعیت تاهل، استفاده از سهمیه، شغل جانبی، شغل مادر و میزان درآمد فردی با افت تحصیلی دانشجویان وجود دارد. از طرفی تاثیر احساس افسردگی همراه با علائم احساس عمیق ناشاد بودن، ضعف روحی، خودکم بینی، خستگی، کاهش انرژی و کاهش عملکرد اجتماعی ـ شغلی ـ تحصیلی بر روی پیشرفت تحصیلی دانشجویان گزارش گردیده است
بنابراین با تشخیص و شناخت به موقع مشکلات روان شناختی و روانپزشکی دانشجویان و عوامل مستعد کننده آن میتوان به راه حلهای مؤثری برای بهبود یا ارتقای وضعیت روانی و رفتاری دانشجویان دست یافت و در راستای جلوگیری از افت عملکرد تحصیلی، افزایش موفقیتهای اجتماعی آنان پس از فراغت از تحصیل و در نهایت استفاده بهینه از منابع انسانی کشور اقدام مناسبی انجام داد (رودباری، دادگر 2004).
منبع کنترل به میزان اعتقاد فرد در مورد کسب پاداش از طریق کوشش شخصی اطلاق میشود. افرادی که از منبع کنترل درونی برخوردارند بر این باورند که اداره سرنوشت آنها در دست خودشان است. دانشجویانی که این خصوصیت را دارند، معتقدند که موفقیت آنها بستگی به عادات مطالعه خودشان دارد. افرادی که از منبع کنترل بیرونی برخوردارند، بر این باورند که سرنوشتشان در دست دیگران است. دانشجویانی که این ویژگی را دارند، معتقدند که نمرات آنها بسته بخت و اقبال یا حال و هوای دانشگاه است.
رابطه بین منبع کنترل باورها و پیشرفت آموزشگاهی نیز مورد توجه محققان بسیار بوده است و در مجموع نتایج حاکی از آن است که دانش آموزان دارای منبع درونی کنترل در مقایسه با دانش آموزان با منبع بیرونی کنترل از پیشرفت آموزشگاهی بهتری برخوردار بوده و مسئولیت بیشتری را درمورد تحصیل احساس میکنند و تمایل دارند که درمدرسه نیز منضبط باشند (بیابانگرد 1370).
نتیجه تحقیق خدایاری (1384) نشان داد که دانشجویان با منبع کنترل درونی موفقیت تحصیلی بالاتر و اضطراب امتحان پایین تری دارند، همچنین اضطراب امتحان دانشجویان دختر بالاتر از دانشجویان پسر است.
آلپورت و کتل در مورد اهمیت عوامل ژنتیکی در شکل گیری صفات توافق داشتند. در سالهای اخیر شواهد روز افزونی از این عقیده که صفات شخصیت تحت تأثیر عوامل ارثی زیستی قرار دارند، حمایت میکنند. نتایج این مطالعات، مؤلفه ژنتیکی را در ساختار شخصیت مهم میداند. ریموند کتل از روش تحلیل عاملی استفاده کرد و هدفش از این کار پیش بینی رفتار بود. کتل نتیجه تحلیل عاملی، که معرفی کننده صفات بودند را عناصر ذهنی شخصیت توصیف میکند. او صفات را به صورت گرایشهای واکنش نسبتا دائمی، که واحدهای ساختاری –بنیادی شخصیت هستند، تعریف کرده است. وی تیپ یا فرا عامل خاصی را مطرح نکرد. یک شیوه طبقه بندی دیگر کتل، تقسیم بندی صفات به سرشتی و محیطی بودن است. این تقسیم بندی بر اساس خواستگاه صفات صورت میگیرد. صفات سرشتی از شرایط سرچشمه میگیرند، مثل رفتارهایی که منجر به نوشیدن مقدار زیادی الکل میشوند. تحلیل عاملی نشان خواهد داد که این صفات عمقی هستند. صفات محیط ساخته از تأثیرات موجود در محیط اجتماعی و فیزیکی ما ناشی میشوند. مثلا یک افسر ارتش الگوهای رفتاری متفاوتی را نسبت به یک نوازنده جاز نشان خواهد داد، این امر میتواند ناشی از متغیرهای شخصیتی و موقعیتی باشد (شولتز و شولتز؛به نقل ازسیدمحمدی 1386).
آیزنك با بهره گرفتن از شیوههای آماری دیگر به ابعاد اصلی یا زمینههای این عوامل یا صفات نیز دست یافت. به این ابعاد اصلی، تیپ گفته میشود. بنابراین میتوان برای مثال، صفاتی چون اجتماعی بودن، تکانشی بودن، فعالیت، سرزندگی و تحریک پذیری را زیر عنوان مفهوم برون گرا در یک گروه جمع کرد. البته، اگر چه در اینجا از اصطلاح «تیپ» استفاده میشود، باید توجه داشت که در واقع، این اصطلاح دارای دو حد نهایی بالا و پایین است و افراد ممکن است در نقاطی بین این دو واحد قرار گیرند. حاصل این تلاش، نظریه شخصیتی بسیار با نفوذی است که بر پایهی سه بعد یا تیپ شخصیتی قرار دارد. این 3 بعد یا تیپ شخصیتی عبارتند از برونگرایی در برابر درون گرایی[15]، روان رنجورخویی در برابر پایداری هیجانی[16]، روان پریش خویی در برابر کنترل تکانه[17]. معلوم شده است صفات و ابعادی را که آیزنك معرفی کرده است، به رغم تأثیرات اجتماعی و محیطی که هر یک از ما با آنها مواجهه میشویم در سراسر عمر ثابت میمانند (شولتز و شولتز؛به نقل ازسیدمحمدی 1386).
2-3- نظریه پنج عامل بزرگ شخصیت
پژوهشگران معاصر شخصیت از هر دو نظریه ابراز نارضایتی کرده اند و معتقدند که نظریه آیزنک بسیار ساده است و ابعاد بسیار کمی دارد (برون گرایی، درون گرایی، روان رنجورخویی، پایداری هیجانی و روان پریش خویی، کنترل تکانه)، در حالی که نظریه کتل بسیار پیچیده است و عوامل بسیاری را دارد (16 عامل).
از بين نظريههاي مهم شخصيت ميتوان به الگوي پنج عاملي كاستا و مك كري [18] (1992) اشاره كرد. اين پنج عامل عبارتند از: روان رنجوري 2، برون گرايي 3، باز بودن به تجربه 4، توافق 5 و وجداني بودن كه هر يك از اين عوامل در بروز رفتارهاي خاص داراي اهميت مي باشند.
رابرت مک کری (1949) و پل کاستا (1942) که در مرکز پژوهشی پیری شناسی مؤسسات ملی سلامتی در بالتیمور، مریلند کار میکنند به برنامه تحقیق گسترده ای مبادرت کردند که پنج عامل اصلی را مشخص کرد و منجر به ایجاد پرسشنامه NEO گردید (مک کری و کاستا 1987؛ نقل از شولتز 1386) این 5 عامل عبارتند از روانرنجورخویی[19] (N)، برونگرایی[20] (E)، انعطاف پذیری[21] (O)، توافقپذیری[22] (A) و باوجدان بودن[23] (C). این عوامل از طریق انواع فنون ارزیابی، از جمله پرسشنامههای خودسنجی، آزمونهای عینی و گزارشهای مشاهده گران تأیید شدند. به نظر میرسد که چهار عامل از پنج عامل این نظریه مولفه ژنتیکی نیرومند و یک عامل (توافق پذیری) مولفه محیطی نیرومند دارد و بیشتر محیطی است تا ارثی (شولتز و شولتز؛به نقل از پروین 1386). هریک از پنج عامل بزرگ به شش زیرمقیاس تقسیم میشوند. مک کری و کوستا (1992) این پنج عامل را صفات و زیرمقیاسهای این عوامل را رویه[24] مینامند. منظور آنها از صفات، اشاره به آن دسته از متغیرهای شخصیتی است که عمیقتر و بنیادیتر هستند و در طول زمان ثبات زیادی از خود نشان میدهند. در مقابل رویهها همچنان که از نامشان مشخص است سطحیتر و تغییرپذیرتر از صفات هستند و ممکن است پایههای ژنتیکی و زیستی نداشته باشند. در واقع بروز و و فعال شدگی رویهها بیش از صفات وابسته به محیط است.
نظریه شخصیت آنها ریشه در آمار و تحلیل عاملی از یک سو و زبانشناسی از سوی دیگر دارد. مککری و کوستا معتقد بودند که برای هر صفت یا حالتی که انسان می تواند داشته باشد، لزوما یک لغت متناظر در زبان ساختهشدهاست (متیوز، دیاری و وایتمن[25] 2003). بنابراین آنها کلیه لغات موجود درباره صفات انسانی در فرهنگ انگلیسی را جمعآوری کردند و با تحلیل عاملی چند مرحلهای آنها، به 5 عامل بزرگ شخصیت دست یافتند (گروسی، 1380). در بین پژوهشگران این سؤال مطرح بوده که مک کری و کوستا نظریه ای درباره شخصیت ارائه نداده اند بلکه آنها فقط یک پرسشنامه ساخته اند (متیوز، دیاری و وایتمن 2003). در واقع نظریه آنها از ابزاری که ساخته اند بیرون آمده است، در حالی که معمولاً ابزار بر پایه نظریهها ساخته میشوند. جدای از این که این موضوع را قوت یا نقص برای کار آنها بدانیم، به هرحال این یک مورد استثنا و شاید بدیع در علم روانشناسی می تواند باشد (یخوابی 1389).
2-4- عوامل پنجگانه
2-4-1- عامل روان رنجورخویی (عصبیت یا شاخص هیجان)
کاستا و مک کری (1992)، بیان میکنند که یکی از ابعاد وسیع شخصیت، مقایسه سازگاری، ثبات عاطفی فرد، ناسازگاری و عصبیت یا روان نژندی است. داشتن احساسات منفی همچون ترس، غم، احساس گناه، برانگیختگی، خشم، احساس کلافگی دائمی و فراگیر مبنای مقیاس عصبیت (N) را تشکیل میدهند (گیلسپی[26] و مارتین[27]، 2006). این عامل شخصیتی به صورت منفی با سلامت هیجانی و روانی همبسته است (لاهتی[28] و همکاران، 2008). روان رنجور خویان زیر تأثیر سیستم عصبی خودکار قرار دارند. دیدشان در تاریکی کمتر از افراد بهنجار است. جسما و روحا ضعیف و ناقص هستند. از حیث هوش و تسلط بر نفس و ادراک حسی و تمرکز حواس و اراده و سعی ازمتوسط افراد بهنجار پایین ترند. تلقین پذیرند و در اندیشیدن و عمل کردن کندتر هستند (سیاسی، 1386). افرادی که نمرات بالا در این عامل داشته باشند، به احتمال زیادتری دارای باورهای غیرمنطقی هستند، از قدرت کمتری در کنترل تکانه برخوردارند و سازگاری کمتری با شرایط فشار روانی نشان میدهند. اما افراد با نمرات پایین، از نظر عاطفی باثباتند، معمولاً آرام و راحت هستند و در مقابل فشارهای زندگی از سازگاری بهتری برخوردارند (شاپوری 1387). رویههای روان رنجورخویی عبارتند از: اضطراب، کینهورزی خشمناک[29]، افسردگی، خودآگاهی، تکانشوری[30] و آسیبپذیری[31] (پروین 1386).
2-4-2- عامل برون گرایی
برون گرایی در برابر درون گرایی قرار میگیرد و به معنی آمادگی فرد برای ارتباط با جهان خارج است. این عامل با سلامت هیجانی رابطه مثبت دارد. بدین ترتیب افراد برونگرا با استرسهای روزمره راحتتر کنار میآیند و احتمالا به هنگام مشکل کمک بیشتری از اطرافیان خود دریافت میکنند. آنها همچنین تعداد بیشتری از رویدادهای مثبت را تجربه میکنند (مک کری و جان[32]، 1992؛ نقل از متیوز، دیاری و وایتمن 2003). این افراد خواهان هیجان و تحریک هستند و حضور در مهمانیها و اجتماعات را به تنهایی ترجیح میدهند. هیجان و تحریک را دوست دارند و بر آنندکه امیدوار به موقعیت و آینده باشند. بازاریابهای موفق کشورهای در حال توسعه و رشد یافته نمونه ای از افراد برون گرا هستند (مک الروی[33] و دود[34] 2007). مقیاسهای شاخص E، نشان دهندهی علاقه افراد به توسعهی صنعت و کار خود میباشد. رویههای برونگرایی به ترتیب عبارتند از صمیمیت[35]، جمع گرایی[36]، جرات مندی[37]، فعالیت، هیجان خواهی[38] و هیجانهای مثبت (مک الروی و دود 2007).
2-4-3- عامل انعطاف پذیری (باز بودن یا گشودگی)
انعطاف پذیری عامل سوم از پنج عامل بزرگ است و به معنی آمادگی افراد برای پذیرش تغییرات زندگی است. افراد باز انسانهایی هستند که نسبت به تجربهی درونی و دنیای پیرامون کنجکاو بوده و زندگی آنها سرشار از تجربه است. این افراد طالب لذت بردن از نظریات جدید و ارزشهای غیر متعارف هستند. افراد با نمرات بالا در انعطاف پذیری تمایلات روشنفکرانه گسترده دارند (شولتز و شولتز؛به نقل ازسیدمحمدی 1386) و از هوش، خلاقیت و ابتکار بیشتری بهره میبرند (تراچیانو، مک کری، برانت[39] و کوستا 2005). نسبت به ایدههای جدید، مشتاق هستند و برای جستجوی تنوع و تجربههای جدید برانگیخته میشوند (مک الروی و دود 2007). در مقابل افراد با نمرات پایین در این مقیاس بیشتر محافظه کار، سنتی و همگام با هنجارهای جامعه هستند، تمایل کمتری برای در نظر گرفتن عقاید جایگزین دارند و بیشتر در عقاید خودشان ثابت قدم و پا برجا هستند واین امر، به احتمال بیشتری باعث میشود که آنها به اطلاعاتی که آشنا و مرسوم هستند اعتماد کنند (مک الروی و دود 2007). معمولاً شاخص باز بودن ارتباط مثبتی با هوش دارد و افراد دارای تحصیلات بالاتر نمره بیشتری در این مقیاس میآورند. باز بودن بیشتر با آن جنبههایی از هوش سر و کار دارد که کمتر در معرض سنجش در آزمونهای هوش است.
از جمله میتوان از تفکر واگرا نام برد که با خلاقیت ارتباط نزدیکی دارد (مک کری و کوستا 2004). رویههای انعطاف پذیری عبارتند از خیالپردازی[40]، زیباشناسی[41]، احساسات، اعمال، عقاید و ارزشها[42] (مک الروی و دود 2007).
2-4-4- عامل توافق پذیری
عامل چهارم از این نظریه، توافق پذیری است. این عامل نوع رابطه فرد با خود و دیگران را نشان میدهد. همانند برون گرایی، این عامل بر گرایشات بین فردی تأکید دارد. فرد موافق اساسا نوع دوست است، احساس همدردی با دیگران میکند و مشتاق کمک به آنان است و معتقد است که دیگران نیز با او همین رابطه را دارند. همچنین تعارضهای بین فردی کمتری دارند و از سلامت روانی بیشتری برخوردارند. در مقایسه، شخص ناموافق[43] یا مخالف[44]، خودمحور، مظنون به قصد و نیت دیگران است و بیشتر اهل رقابت است تا همکاری. به نظر میرسد که سمت توافق این شاخص، هم به نفع جنبههای مثبت اجتماعی و هم سلامت روانی بیشتر سوق دارد. (گروسی 1380). رویههای این عامل عبارتند از: اعتماد[45]، رو راستی[46]، نوع دوستی[47]، قبول کردن[48]، تواضع[49] و دلرحم بودن[50] (کدیور وجوادی 1386).
2-4-5- با وجدان بودن
باوجدان بودن پنجمین و آخرین عامل از نظریه پنج عامل بزرگ شخصیت است. این عامل به تفاوتهای فردی در سازماندهی، اجرای وظایف، کنترل تکانهها و طرح ریزی برای انجام رفتارها اشاره دارد. فرد وجدانی دارای هدف، خواستههای قوی و از پیش تعیین شده است. افراد با نمرات بالا در این مقیاس (C) افرادی دقیق و وسواسی، وقت شناس، قابل اعتماد و مسئولیتپذیرند، از نظر اجتماعی کارآمد و در زمینههای حرفه ای و دانشگاهی، افراد موفقی هستند. (تیلوپولوس[51]، پالیر[52] و کاکسون[53] 2010). افراد باوجدان سالمترند و بیشتر زنده میمانند (همان منبع). افراد با نمرهی پایین را نباید افرادی فاقد پایبندی به اصول اخلاقی دانست، بلکه این افراد معمولاً دقت کافی را برای انجام کارها از خود نشان نمی دهند. همچنین، در جهت رسیدن به اهداف خود نیز چندان مسر و پیگیر نیستند. برخی از شواهد پژوهشی نشان میدهد که نیاز به لذت طلبی و علاقه مندی به امور جنسی در افراد نمرهی پایین، بیشتر از افرادی است که نمرهی بالا کسب میکنند (مک کری و کاستا، 1986؛ نقل از شاپوری، 1387). رویههای عامل باوجدان بودن به ترتیب عبارتند از: کفایت[54]، نظم[55]، وظیفه شناسی[56]، تلاش برای موفقیت[57]، خویشتن داری[58] و تامل[59] (همان منبع، 1386).
جدول 2-1- برخی از مهمترین ویژگیهای نمرات بالا و پایین عاملهای شخصیتی نئو را نشان میدهد.
جدول 2-1- نمرات بالا و پایین عاملهای پنج گانه شخصیت
عاملهای شخصیتنمرات بالاروان رنجورخویی
(N)
نگران، عصبی، هیجانی، نامطمئن،
بیکفایت، ترسو
برونگرایی
(E)
خونگرم، فعال، پرحرف، مهربان، اجتماعی، فردمدار، خوشبینانعطاف پذیری
(O)
کنجکاو، با علایق متنوع، خلاق،
مبتکر، تخیلی، غیرسنتی
توافق پذیری
(A)
خوش قلب، خوشخلق، قابل اعتماد، دارای حس همکاری، با گذشت، خوش باور، مصممبا وجدان بودن
(C)
منظم، قابل اعتماد، سخت کوش، خود تنظیم، وقت شناس، دقیق، تمیز، برانگیخته، خوداستقامت
نمرات پایین |
آرام، خونسرد، غیرهیجانی، باقدرت، مطمئن، متکی به خود |
تودار، متین، بی اشتیاق، نجوش،
تکلیف مدار، کناره گیر، آرام |
منفی، غیرخلاق، بی علاقه،
بیتوجه به هنر، غیرتخیلی |
خودخواه، بدخلق، بدگمان، تکرو، کینه توز، بی ثبات، تأثیرپذیر |
بی هدف، غیرقابل اعتماد، تنبل، بی دقت، بی بندو بار،، بی آرمان، لذت جو |
به نقل از یخوابی (1389)
گستردگي پذيرش پنج فاكتور اصلي نظريه پنج عاملي شخصيت، كه مدعي است پنج بعد اصلي شخصيت (روان رنجور خويي، برون گرايي، گشودگي به تجربه، موافق بودن، باوجدان بودن) براي قضاوت در مورد سازگاري و ثبات رفتاري، عاطفي و شناختي در نمونههاي غير باليني، هم لازم و هم كافي است، اشاره به اين دارد كه ديگر ساز ههاي ساختاري و شخص محور مانند راهبردهاي يادگيري ممكن است به سادگي منعكس كننده ي تفاوتهاي بارز فردي مورد بحث در مدل پنج عاملي باشد (كامورو و فورنهام[60] 2008).
فورنهام و جكسون[61] (1999) با يافتن همبستگي بين ويژگيهاي شخصيتي و سبكهاي يادگيري، آشكارا بيان نمودهاند كه سبكهاي يادگيري زير مجموعه شخصيت هستند. آنها در تحقيقات خود به اين نتيجه رسيده اند كه بين سبكهاي يادگيري و ويژگيهاي شخصيتي رابطه وجود دارد، و بيان نموده اند كه ويژگيهاي شخصيتي ترجيحات شغلي افراد را توجيه ميكند و سبكهاي يادگيري نيز ترجيحات شغلي و تحصيلي افراد را پيش بيني ميكند.
[1] Personality characteristics
[2] Extraversion
[3] – Karur & Shiyer
[4] Personality
[5] Alport
[6] -Carducci
[7] Ego
[8] Super ego
[9] ٍExtraversion
[10] Intraversion
[11] Carl Gustav Jung
[12] -Bostanci
–Gucobsen
[14] – laziner & neumannl
[15] -Extraversion versus introversion
[16] -Neuroticism versus emotional
[17] -Psychoticism versus impulse control
[18] -Costa & maccrae
[19] neuroticism
[20] extraversion
[21] openness to experience
[22] agreeabless
[23] conscientiousness
[24] -Facet
[25] – Mattews, Deary& Whiteman
[26] -Gillespie
[27] -Martin
[28] -Lahti
[29] -Angry hostility
[30] -Impulsiveness
[31] -vulnerability
[32] -John
[33] -Mcelroy
[34] -Dowd
[35] -Warmth
[36] -Gregariousness
[37] -Assertiveness
[38] -Excitement seeking
[39]- Brant
[40] -Fantasy
[41] -Aesthetics
[42] -Values
[43]-Disagreeable
[44] -Antagonistic
[45] -Trust
[46] -Straight forwardness
[47] -Altruism
[48] -Compliance
[49] -Modesty
[50] -Tender-mindedness
[51] -Tiliopoulos
[52] -Pallier
[53] -Coxon
[54] -Competence
[55] -Order
[56] -Dutifulness
[57]- Achievement striving
[58] -Self-discipline
[59] -Deliberation
[60] – Chamorro& Furnham
[61] – Furnham & Jackson