
روشن است که حاکمان جامعه به خاطر در دست داشتن قدرت و ثروت بسیار بیشتر از دیگران از امکان دستیابی به تمتعات و هواهای نفسانی برخوردارند. وطبیعتا برای دستیابی به شهوات نفسانی خود از افراد زیادی بهره میگیرند و مورد سوء استفاده قرار میدهند و به فساد میکشانند، همین افراد فاسد نیز در ارتباط با طبقهای پایینتر گروههای دیگری را درگیر کرده و به فساد میکشانند. از طرف دیگر فرد یا گروه حاکم طبعا دارای اعتقاداتی باطل و فرهنگی منحط نیز میباشند که حاکمیت آنان در اشاعه این فرهنگ نیز مؤثر خواهد بود. این است که فساد یک نفر یا یک گروه حاکم در نهایت موجب فسادبخشهای بزرگی از جامعه میشود.
۳-۱۲) گناه زمینه گناهان دیگر
یکی از نتایج گناه پیش آمدن گناهان دیگر و فرو رفتن تصاعدی در گناهان دیگر است. واقعیت این است که انجام هر گناهی شخص را در انجام گناهان دیگر شجاع میکند. بنا بر این میتوان خود گناه را جزء زمینههای گناه به حساب آورد. اما برخی گناهان اثر مشخصی در رخ دادن گناهان دیگر دارد چنان که در نصوص دینی نیز از آنها صحبت شده است. مهمترین این قبیل گناهان عبارتند از:
۱۲-۱) دروغ: در قرآن کریم راستی، معادل ایمان و تقوا و نقطه مقابل آن نفاق و بی ایمانی قرار دارد:« لِیَجزِیَ اللَّهُ الصَّادِقینَ بِصِدقِهِم وَ یُعَذِّبَ المُنافِقینَ إِن شاءَ أَو یَتُوبَ عَلَیهِم إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحیماً»:« تا خدا پاداش صدق راستگویان را بدهد و اگر بخواهد منافقان را عذاب کند یا توبه آنها را بپذیرد زیرا خداوند آمرزنده مهربان است» (احزاب/۲۴). در روایات اسلامى دروغ به عنوان کلید گناهان شمرده شده است، امام حسن عسکری مىفرماید: جعلت الخبائث کلها فى بیت و جعل مفتاحها الکذب:«تمام پلیدیها در اطاقى قرار داده شده، و کلید آن دروغ است» (مجلسی، ۱۴۰۳: ۶۹، ۲۶۴). امام علی مىفرماید: «الصدق یهدى الى البر، و البر یهدى الى الجنه»:«راستگوئى دعوت به نیکوکارى مىکند، و نیکوکارى دعوت به بهشت». (محمدی ریشهری، ۱۴۱۶: ۲، ۱۵۷۸). رابطه دروغ و گناهان دیگر از این نظر است که انسان گناهکار هرگز نمى تواند راستگو باشد، چرا که راستگوئى موجب رسوائى او است و براى پوشاندن آثار گناه معمولا باید متوسل به دروغ شود و به عبارت دیگر، دروغ انسان را در مقابل گناه آزاد مىکند، و راستگوئى محدود. دروغ سرچشمه نفاق است. چرا که راستگوئى یعنى هماهنگى زبان و دل، و بنابر این دروغ ناهماهنگى این دو است و نفاق نیز چیزى جز تفاوت ظاهر و باطن نیست، پس دروغ با ایمان سازگار نمی باشد. این واقعیت نه تنها در آیه مورد بحث که در احادیث اسلامى نیز منعکس است.
۱۲-۲) کینهتوزی میتواند باعث انجام گناهان متعددی شود. قرآن کریم میفرماید:«لا یَجرِمَنَّکُم شَنَآنَ قَومٍ عَلی اَلّا تَعدِلوُا»:«مبادا دشمنی گروهی باعث شود که از مسیر عدالت خارج شوید». (مائده/۸) یعنی دشمنی ممکن است باعث ظلم و تضییع حقوق دیگران شود. اگر دشمن شخصی نسبت به او عمل خلافی انجام دهد حد اکثر حق فرد این است که همان عمل را مجازات کند و بیشتر از آن مشمول نهی آیه خواهد بود.
۱۲-۳) حسادت نیز موجب گناهان دیگر و از جمله اذیت محسود، غیبت او و یا صدمه زدن به او میشود. هابیل قابیل را از روی حسادت کشت. قرآن به پیامبر توصیه میکند که از شر حاسد وقتی بخواهد به حسدش عمل کند به خدا پناه ببر: «…. وَ مِن شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ» (علق/۵). پس وقتی حسود، حسادت بورزد یعنی حسادتش را در عمل نشان دهد دچار گناه میشود.
۱۲-۴) نژاد پرستی: نژاد پرستی نوعی خودپسندی نسبت به حسب ونسب است و در اسلام مردود میباشد. از پیامبر نقل است:«کُلُّکُم من آدم و آدم من تراب» (مجلسی، ۱۴۰۳: ۷۶، ۲۸۷)
گذشته و حال نژاد پرستی باعث فجایع فراوانی در عالم شده است. کمترین اثرش ایجاد تکبر و تفاخر در فرد است. ابلیس گفت: «أَنَا خَیرٌ منه خَلَقتَنی مِن نارٍ وَ خَلَقتَهُ مِن طینٍ» (الاعراف/۱۲) من بهتر هستم، من از آتش هستم آدم از گل است. ابلیس نژاد خود را برتر از آدم میدانست و این فکر غلط باعث دیگر انحرافات او شد. در بدترین حالتش، شخص نژادپرست برای دیگران هیچ نوع حقی قائل نیست، حتی حق حیات!
۱۲-۵) رفاه زدگی و اسراف و تبذیر: قرآن کریم در باره برخی اقوام نابود شده میگوید: «إِنَّهُم کانُوا قَبلَ ذلِکَ مُترَفینَ» (الواقعه/۴۵) ترف یعنی عیاشی. قبلا اشاره شد که مترفین بر جنگ با پیامبران اصرار میکنند، علت این است که میخواهند آزادانه خوشگذرانی کنند، یعنی میخواهند زندگی مرفهی داشته باشند، و به خاطر رسیدن به رفاه بی حد، کلاه برداری، رشوه، کم فروشی و هر کاری اشتباه دیگری انجام میدهند. چرا که خوش باشی را هدف زندگی خود قرار دادهاند. قرآن کریم در باره این قبیل افراد میفرماید:«بَل یُریدُ الاِنسانَ لِیَفجُرَ اَمامَه» (قیامه/۵) یعنی انسان می خواهد آزاد باشد و مانعی برای هواهای نفسانیش وجود نداشته باشد. این افراد حتی دچار کفر و انکار معاد میشوند و دانستههای خود را نیز انکار میکنند. قرآن کریم از کم فروشان می پرسد«أَلَا یَظُنُّ أُولَئکَ أَنهَُّم مَّبعُوثُونَ، لِیَومٍ عَظِیمٍ» (مطففین/۴ و۵). گویا کم فروشان به تدریج دچار فراموشی معاد میشوند.
۱۲-۶) تهمت به فحشاگناه است و اما باعث شیوع گناه و فحشا هم میشود.
یکی از انواع بسیار زشت تهمت که خداوند برای آن عذاب دنیوی شدید مقرر داشته است، تهمت فحشا به دیگران است. قرآن کریم در باره کسانی که در جریان افک تهمت فحشا زدند میگوید:« اِنََّ الَّذینَ یُحبُّونَ اَن تَشِیعَ الفاحِشَه فِی الَّذینَ آمَنوا لَهُم عَذابٌ اَلیمٌ فیِ الدُّنیا وَ الآخِره وَاللهُ یَعلَمُ وَ اَنتم لا تَعلَمونَ» (النور/ ۱۹):«کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد عذاب دردناکی برای آنها در دنیا و آخرت است و خداوند میداند و شما نمیدانید. » یعنی غیبت و تهمت میتواند باعث شیوع فحشا شود. خطاب آیات بیانگر این مطلب استکه اگر اینجریان در مورد هر فرد با ایمانی اتفاق بیفتد کسی حق اشاعه تهمت فحشا را ندارد.
صاحب المیزان در این باره میگوید: « افک (تهمت زدن) از مصادیق فاحشه است و اشاعه آن در میان مؤمنین به خاطر این بوده که دوست میداشتند عمل زشت و هر فاحشهای در بین مؤمنین شیوع یابد. پس مقصود از فاحشه، مطلق فحشا است، چون زنا و قذف و امثال آن و دوست داشتن اینکه فحشا و قذف در میان مؤمنین شیوع پیدا کند، خود مستوجب عذاب الیم در دنیا و آخرت برای دوست دارنده است و بنابراین دیگر علت ندارد که ما عذاب در دنیا را حمل برحد کنیم چون دوست داشتن شیوع گناه در میان مؤمنین حدنمی آورد. » (طباطبایی، ۱۴۱۷: ۱۵، ۱۳۲تا ۱۳۴)
۱۲-۷) غیبت نیز باعث آشکار شدن گناهان افراد و عادی شدن آن در سطح جامعه میشود. پس غیبت نیز عاملی برای شیوع گناه خواهد بود. مطمئنا یک دلیل حرمت غیبت همین است که کسی که آبرویی ندارد دست به هر کاری خواهد زد لذا حتی اگر کسی متوجه اشتباه یا گناهی از دیگری شود نبایدبا غیبت آبروی او را بریزد.
۱۲-۸) اعراض از یاد خدا: خداوند بعد از اخراجآدم و حوا از بهشت و ورود آنها به زمین توصیههایی به آنها کرد، اول توصیهکردکه:اگر هدایتیاز من سویشما آمد هرکه ازآن پیروی کند نه گمراه میشود و نه تیره بخت:«… فاِما یَأتِینَّکُم مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضلُّ وَلایَشقی » (طه / ۱۲۳)
و اما توصیه دوم خداوند به آدم این بود که:« وَ مَن اَعرضَ عَن ذِکریِ فَاِنَّ لَهُ مَعیشَه ضَنکاً وَ نَحشُرهُ یَومَ القیامَه اَعمی» (طه / ۱۲۴): «هرکس از یاد من روی بگرداند وی را روزگاری سخت خواهد بود و او را در روز قیامت کور محشور کنم. »
صاحب المیزان علت بیان این آیه با چنین الفاظی (و من اعرض عن ذکری) را اینگونه بیان کرده است: « آیه می خواسته است به علت حکم اشاره کند و بفرماید علت تنگی معیشت در دنیا و کوری او در روز قیامت فراموش کردن خدا و اعراض از یاد اوست. (همان) و مقصود از « ذکر خدای تعالی» را قرآن مجید یا مطلق کتب آسمانی و یا دعوت حقه میداند. (طباطبایی، ۱۴۱۷: ۱۴، ۳۱۴)
بنا بر این اعراض از یاد خدا (که البته در جامعه ما فراوان است!) معمولا از گناهان شمرده نمیشود، بلکه ترک مستحب به حساب می آید. اما طبق آیه مذکور که برای آن عذاب اخروی بیان نموده، گناه است و موجب بسیاری از گناهان دیگر نیز خواهد بود. انسانی که خدا را فراموش کند و با او قطع رابطه می نماید دیگر چیزی جز زندگی دنیا برایش باقی نمی ماند، و بناچار خود را سرگرم دنیا میکند اما چه سود که زندگی دنیوی هرگز نمیتواند به او آرامش دهد. بسیار اتفاق می افتد که انسان بارها دست به کاری می زند اما با درهای بسته روبرو میگردد و درهای زندگی به روی انسان به کلی بسته میشود. از این حال تعبیر به ضیق یا تنگی معیشت میشود. تنگی معیشت به این معنا نیست که فرد درآمد کمیدارد بلکه چه بسا انسانهایی که درآمد هنگفتی دارند اما بخل و حرص زندگی چنان بر او فشار میآورند که زندگیش بسیار تنگ و ضیق میشود. قرآن مجید به صراحت عامل این تنگناها را اعراض از یاد خدا میداند و یاد و ذکر خدا را باعث آرامش جان و زندگی معرفی میکند. «اَلا بِذِکرِاللهِ تَطمَئِنُّ القُلوُب» (الرعد/۲۸) اصولاً تنگی معیشت بیشتر به خاطر کمبود مسائل معنوی و وابستگی بیش از حد به جهان مادی است وگرنه اهل ایمان و تقوا چون دلبستگی خاصی به دنیا ندارند از همه این دلتنگیها در امان هستند و بخاطر رعایت تقوا راه گشایش برای مشکلاتشان باز میشود.
غیر از این، کسانی که با خدا قطع ارتباط کنند به تدریج با رو کردن به دنیا به همه گناهان آلوده میشوند تا بالاخره دچار طبع قلوب میگردند. این است که روز قیامت کور محشور میشوند. بنابر این کوری آخرت نتیجه و عکس العمل اعراض از یاد خدا در دنیاست.
« منع مردم از ذکر نام خدا» را نیز میتوان به عنوان قبل ملحق کرد. چون نتیجه هر دو یکی است یعنی غفلت از خداوند.
منع مردم از ذکر نام خدا به هر نحو و با هر وسیله از گناهان بسیار بزرگی است که بدون توبه عذاب دنیوی و اخروی خداوند را در پی دارد. نتیجه این گناه استحاله فرهنگی جامعه اسلامی است و منشأ بسیاری گناهان دیگر است.
قرآن کریم در این باره میفرماید:«وَ مَن اَظلَمُ ممِن مَّنعَ مَساجِدَ اللهِ اَن یُذکَرَ فیهَا اسمَهُ وَ سَعی فی خَرابِها اُولئِکَ ما کانَ لهَم اَن یَدخُلوها اِلَّا خائِفینَ لَهُم فی الدُّنیا خِزیٌ وَ لَهُم فی الآخِره عَذابٌ عَظیم» (البقره / ۱۱۴):«چه کسی ستمکارتر از کسانی است که از بردن نام خدا در مساجد او جلوگیری میکنند و سعی در ویرانی آنها دارند، شایسته نیست آنان جز با ترس و وحشت وارد این کانونهای عبادت شوند، بهره آنها در دنیا رسوایی و در سرای دیگر عذاب عظیم است. »
هر چند در شأن نزول این آیه اقوال مختلفی است که آن را به یهود و مسیحیت و مشرکین مکه منسوب میکند، اما بدون شک آیه مفهوم وسیع و گستردهای دارد و به زمان و مکان معینی محدود نمیشود. همانند سایر آیاتی که در شرایط خاصی نازل گردیده اما حکم آن در همه قرون و اعصار ثابت است، بنابراین هر کس و هر گروه به نوعی در تخریب مساجد الهی بکوشد و یا مانع از آن شود که نام خدا و عبادت او در آنجا انجام گیرد مشمول همان رسوایی و همان عذاب عظیم میشوند که در آیه اشاره شد. هر عملی که نتیجه آن تخریبمساجد و از رونق افتادن آن باشد نیز مشمول همین حکم است.
۱۲-۹) بُخل: بخل نیز در نظر اول فقط گناه اخلاقی یا ترک مستحب به نظر می آید اما در عمل گناه و موجب گناهان دیگری است. هرگاه شخصی نعمتی را برای خودش بخواهد و راضی باشد دیگران از آن نعمت محروم بمانند، به این حالت بخل و انحصارطلبی میگویند. بخل فقط در مسائل مادی و مالی نیست بلکه بخل علم و ادای حقوق و مانند اینها را نیز شامل میشود.
قرآن کریم از کسانی که خداوند صفت بخل و حرص را از آنها دور کرده به عنوان رستگاران نام میبرد:« … وَ من یُوقَ شٌحَّ نَفسِهِ فَاولئِکَ هُمُ المُفلِحونَ (حشر/ ۹):«… و کسانى که موفق شده باشند از بخل نفسانى خویشتن را حفظ کنند چنین کسانى رستگارند. »
و در جایی دیگر می فرماید: « وَ اَمَّا مَن بَخِلَ وَاستَغنی وَ کَذَّبَ بِالحُسنی فَسَنُیَسرهُ لِلعُسری» (اللیل/۱۰و۹و۸):«اما هرکس بخل ورزید و طلب بی نیازی کرد و نیکویی را تکذیب کرد، ما بزودى او را در مسیر دشوارى قرار مىدهیم. »
بخل صفت بسیار مذمومی است که میتواند باعث گناهان دیگر شود چرا که بخیل از ترس از دست دادن اموالش با پیامبر و نیکان و فقرا نزدیک نمیشود و همین باعث گمراهی بیشتر او و انجام نداند وظایف اسلامی و انسانیش میشود
بنا براین هر کس به خاطر مال و ثروت و امکانات مادی مست و مغرور شود و روح بخل و انحصارطلبی بر او چیره شود و همه چیز را برای خود بخواهد و محرومان را از خود براند سرنوشتی بهتر از این نخواهد داشت.
۱۲-۱۰) کفر نعمت
در تعریف کفران نعمت آمده است: « هو سترها بترک اداء شکرها»:«کفران نعمت پوشاندن آن است با به جا نیاوردن شکر آن» (راغب اصفهانی، همان، ص ۴۳۳)
هر نعمتی که خداوند به انسان ارزانی داشته است شکر آن بر انسان واجب است در تفسیر ابن کثیر در باره شکر این چنین آمده است: « … شکر با قلب و زبان و سایر جوارح انجام میگیرد، شکر قلب همان تصور نعمت و علم به مُنعم است. شکر زبان همان ثناء خداوند با تحمید و سایر اذکار است و شکر سایر جوارح استعمال نعمات خداوند در راه اطاعت خداوند و پرهیز از معصیت اوست. » (ابن کثیر، ۱۴۱۹:۱، ۲۴)
از بزرگترین نعمتها نعمت ارسال انبیا و نعمت هدایت است. روشن است که کفران این نعمت یعنی کشیده شدن به انواع انحرافات.
خداوند برای امتهائی که کفران نعمت میکنند مثلی زده است:
« وَ ضَربَ اللهُ مَثلاً قَریه کانَت آمِنه مُطمَئنَّه یَاتِیها رِزقُها رَغَداً مِن کُلِّ مَکانٍ فَکفَرَت بِاَنعُمِ اللهِ فَاذاقَها اللهُ لِباسَ الجوعِ وَ الخوَفِ بِما کانوا یَصنَعونَ» (النحل / ۱۱۲):«منطقه آبادی را که امن و آرام و مطمئن بوده و همواره روزیش بطور وافر از هر مکانی فرا میرسیده، اما نعمت خدا را کفران کردند و خداوند بخاطر اعمالی که انجام میدادند لباس گرسنگی و ترس را دراندامشان پوشانید. »
این منطقه آبادی که خداوند مثل می زند سه ویژگی داشته است، امنیت، اطمینان و سرازیر شدن انواع رزق و روزیها به طرف آن. این مثال ویژه منطقه خاصی نیست همچنان که صاحب مجمع البیان آن را (از قول ابن عباس و مجاهد) مخصوص اهل مکه میداند. اما از سیاق آیه بر میآید که این یک مثل عمومی است. همچنان که علامه طباطبایی نیز بر این عقیده است. (ر.ک:طباطبایی، ۱۴۱۷:۱۲، ۵۲۲)
این لباس گرسنگی و ترس نتیجه انحرافات اعتقادی واخلاقی و فاصله گرفتن از حق وعدالت است. چراکه در ادامه آیه خداوند به بیان نعمتی دیگر به غیر از امنیت و اطمینان و رزق و روزی میپردازد و آن ارسال نعمت معنوی است. یعنی وجود مقدس پیامبران «وَلَقَد جاءَهُم رَسولٌ مِنهُم» (النحل / ۱۱۳) پس این محل منطقهای بوده که نعمتهای معنوی در آن تام و کامل بوده است. یعنی مردم توسط پیامبری هدایت شده بودند اما مردم این منطقه به نعمتهای معنوی خداوند کفر می ورزند و به خاطر همین به طور طبیعی دچار نا امنی و دیگر مشکلات اجتماعی واقتصادی میشوند که اعمال خود آنها ونتیجه کفران نعمت هدایت است. این قضیه در همه مکانها و زمانها ساری و جاری است و مردم هیچ مکانی از این اصل عمومی مستثنی نیستند. این مطالب با زبان امروزی به این صورت بیان میشود که: رفاه اقتصادی و امنیت اجتماعی و آرامش فکری تا وقتی ادامه می یابد که اعتقادات و پایبندی مذهبی تداوم یابد و مردم قدر مذهب را بدانند و شکر آن را بجای آورند.
جای دیگر درباره کفران نعمت هدایت توسط بنی اسرائیل میفرماید:« سَل بَنی اسرائیلَ کَم ءاتیناهُم مِن آیَه بَیِّنه وَ مَن یُبدِّل نِعمَه اللهِ مِن بَعدِ ما جاءَتهُ فَاِنَّ اللهَ شَدیدُ العِقابِ » (البقره / ۲۱۱):«ای پیامبر از بنی اسرائیل سؤال کن که ما چقدر آیات و ادله روشن بر آنها آوردیم. هر کس پس از آنکه نعمت هدایتی که خداوند به او داد آنرا به کفر مبدل کند عقاب خدا بر کافران بسیار سخت است. » از اینآیات بخوبی برداشت میشود که انحراف کسی که خداوند به او نعمت هدایت داده است و او کفران نعمت کرده است از کسی که به او این نعمت داده نشده بسیار شدیدتر است. شاید به این خاطر که شقاوت و قساوت قلب چنین افرادی از کسانی که آیات ونذیران را ندیدهاند و معصیت میکنند بیشتر است.
خداوند متعال از سر لطف و حکمت و مصلحت خود چنین خواسته که نعمت مسلمانی را به عدهای از مردم عطا کند. حال اگر این مردم قدر این نعمت را دانسته و پاسخ در خور شأنی بدهند که خوشا به حالشان اما اگر قدر این نعمت را ندانستند مطمئناً عقل هم حکم میکند که جزای این مردم باید بسیار شدیدتر از دیگر مردم محروم از نعم الهی باشد.:« لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکُم وَ لَئِن کَفَرتُم اِن عَذابی لَشدید» (ابراهیم / ۷):«اگر شکر کنید نعمتم را بر شما می افزایم و اگر کفران کنید عذاب من شدید است. »
دانلود کامل پایان نامه در سایت pifo.ir موجود است. |